
انوری
شمارهٔ ۱۹۰ - در طلب احسان
۱
گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد
جانم ز قهر و غصهٔ ایام رسته شد
۲
گفتم چو صبح وعدهٔ انعام او دمید
روزیم فاضل آمد و روزم خجسته شد
۳
خود بعد انتظار درازم گلو گرفت
نومیدیم که جانم از آن درد خسته شد
۴
گیرم که سنت صله برخاست از جهان
آخر در زکوة چرا نیز بسته شد
تصاویر و صوت

نظرات