
انوری
شمارهٔ ۲۰۰ - شکایت از دهر
۱
جفای گنبد گردان به پایهای برسید
کز آن فرازتر اندر ضمیر پایه نماند
۲
خرد چو مورچه در تشت حیرتست ازآنک
مدبران را تدبیر تشت و خایه نماند
۳
از آفتاب حوادث چنان بسوخت جهان
که کوه را به مثل دستگاه سایه نماند
۴
کدام طفل تمنی کنون رسد به بلوغ
چو در سواد و بیاض زمانه دایه نماند
۵
طمع ببر ز سرایی که نظم عیش درو
به هم سرایه توان داد و هم سرایه نماند
۶
جهان وظایف روزی و امن باز گرفت
مجاهزان فلک را مگر که مایه نماند
تصاویر و صوت

نظرات