
انوری
شمارهٔ ۲۲۱ - مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید
۱
ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو
آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند
۲
پای باست زین اگر بر خنگ ایام افکند
فتنه نتواند که در ظلمش ستمکاری کند
۳
روی هر خاکی که از موزهت جمالی کسب کرد
تاابد با زمزم و کوثر کله داری کند
۴
موزهٔ خاص ترادستار کردم از شرف
موزهٔ خاص ترا زیبد که دستاری کند
۵
نام میمون تو تا بر ساق او بنوشتهاند
ساف عرش از رشک آن دولت همی زاری کند
۶
موزهای کز افسری بیش است در پایش کنم
حاش لله بنده هرگز این سبکساری کند
۷
آ سمان از بهر تاج خسرو سیارگان
روزها شد تاهمی از من خریداری کند
۸
هر کرا ای دست موزهاش از تفاخر دست داد
برهمه عالم زبر دستی و جباری کند
۹
شاد و دولت یار بادی تا به سعی آ فتاب
در نما نفس نباتی را صبا یاری کند
تصاویر و صوت



نظرات