
انوری
شمارهٔ ۲۲۴ - در حبس مجدالذین ابوالحسن عمرانی
۱
بافلک دی نیازمندی گفت
چون منت گر نیازمند کنند
۲
زان ستمها که گردش تو کند
توچه گویی که باتو چند کنند
۳
آخر این اختران بی معنیت
چند بخت مرانژند کنند
۴
بی سبب هر زمان چو پایهٔ خویش
پایهٔ طاقتم بلند کنند
۵
به زمستان گر آتشی یابم
هفت عضوم برو سپند کنند
۶
حلقهٔ جیب کهنه در حلقم
هر زمان حلقهٔ کمند کنند
۷
عالمی ناپسند احوالند
تا کی احوال ناپسند کنند
۸
در احسان چرا بنگشایند
چارهٔ چند مستمند کنند
۹
فلکش گفت بربروت مخند
که جهانیت ریشخند کنند
۱۰
در احسان بگو که بگشاید
بوالحسن را چو تختهبند کنند
۱۱
ما در آنیم تا قضا و قدر
زهر آن فتنه باز قند کنند
۱۲
که به مویی فلک بیاویزد
گر به مویی برو گزند کنند
تصاویر و صوت


نظرات