
انوری
شمارهٔ ۲۶۵ - مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی
۱
حکایت است به فضل استماع فرمایند
به شرط آنکه نگیرند از این سخن آزار
۲
به روزگار ملکشه عرابیی خج کول
مگر به بارگهش رفت از قضا گه بار
۳
سؤال کرد که امسال عزم حج دارم
مرا اگر بدهد پادشاه صد دینار
۴
چو حلقهٔ در کعبه بگیرم از سر صدق
برای دولت و عمرش دعا کنم بسیار
۵
چو پادشه بشنید این سخن به خازن گفت
که آنچه خواست عرابی برو دوچندان آر
۶
برفت خازن و آورد و پیش شه بنهاد
به لطف گفت شه او را که سید این بردار
۷
سپاس دار و بدان کین دویست دینارست
صدست زاد ترا و کرای و پای افزار
۸
صد دگر به خموشانه میدهم رشوت
نه بهر من ز برای خدای را زنهار
۹
که چون به کعبهٔ رسی هیچ یاد من نکنی
که از وکیل دربد تباه گردد کار
تصاویر و صوت


نظرات
تضمینی