
انوری
شمارهٔ ۴۶۱ - در مدح فیروزشاه
۱
ای رفته به فرخی و فیروزی
باز آمده در ضمان بهروزی
۲
از لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی
۳
چون تیر نهاده کار عالم را
یک ساعته در کمان تو کوزی
۴
تو ناصر دینی و ازین معنی
یزدان همه نصرتت کند روزی
۵
در حمله درندهای و دوزنده
صف میدری و جگر همی دوزی
۶
پروانه سمندر ظفر باشد
چون مشعلهٔ سنان برافروزی
۷
فرزین بنهی به عرصه رستم را
آنجا که به لعب اسب کین توزی
۸
صد شه به پیادهای براندازد
آنرا که تو بازیی درآموزی
۹
میساز به اختیار من بنده
تا خرمن فتنها همی سوزی
۱۰
ای روز مخالفانت شب گشته
میخور به مراد دل شبانروزی
تصاویر و صوت



نظرات