
انوری
شمارهٔ ۴۹۱ - نصیحت
۱
تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم
بیوسیلت نتوانی که بدرها پویی
۲
من اگر شعر نگویم پی کاری گیرم
که خلاصی دهد از جاهلی و بدخویی
۳
من همه شب ورق زرق فرو میشویم
تو همه روز رخ آز به خون میشویی
۴
قیمت عمر من و عمر تو یکسان نبود
کانچه من جویم از این عمر تو آن کی جویی
۵
باد رنگین بدل عمر که در خانه نهند
بوی آن میبرم الحق تو همانا اویی
۶
ضایع از عمر من آنست که شعری گویم
حاصل از عمر تو آنست که شعری گویی
تصاویر و صوت



نظرات