
انوری
شمارهٔ ۵۴ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
۱
آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم
کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست
۲
زان روز که قصد فلک از غصهٔ رتبت
در گوشهٔ حبسش گرو حادثه کردست
۳
بالله به نان و نمک او که جهان نیز
جز خون جگر یک شکم سیر نخوردست
تصاویر و صوت


نظرات