انوری

انوری

شمارهٔ ۹۱ - در ندامت و شکایت

۱

با آنکه چند سال بدیدم بتجربت

کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست

۲

پنداشتم که بازوی احسان قوی‌ترست

آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست

۳

یا همچو سرو نش در آزادگی کند

آنرا که باغ و برکه و سرو و چمن بهست

۴

یا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک

در پیش او نهاده به گوهر لگن بهست

۵

مودود احمد عصمی عشوه‌ایم داد

گفتم که او سر است و سر آخر ز تن بهست

۶

راغب شدم به خدمت او تا شدم چنانک

حال سگان بوالحسن از حال من بهست

تصاویر و صوت

دیوان انوری با مقدمهٔ سعید نفیسی - انوری - تصویر ۵۳۵

نظرات