
انوری
رباعی شمارهٔ ۳۴
۱
دی با تو چنان شدم به یک خاست و نشست
کز من اثری نماند جز باد به دست
۲
از شرم بمیرم ار بپرسی فردا
کان دلشده زنده هست گویند که هست
تصاویر و صوت



نظرات