
انوری
رباعی شمارهٔ ۸۲
۱
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
۲
دل گفت مضایقت مکن زود بده
با او به محقری سخن نتوان گفت
تصاویر و صوت


نظرات