فخرالدین اسعد گرگانی

فخرالدین اسعد گرگانی

بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

۱

خوشا جایا بر و بوم خراسان

درو باش و جهان را مِیْ خور آسان

۲

زبان پهلوی هر کاو شناسد

خوراسان آن بود کز وی خور آسد

۳

خور آسد پهلوی باشد خور آید

عراق و پارس را خور زو برآید

۴

خراسان را بود معنی خور آیان

کجا از وی خور آید سوی ایران

۵

چه خوش نامست و چه خوش آب خاکست

زمین و آب و خاکش هر سه پاکست

۶

به خاصه مرو در شهر خراسان

چنان آمد که اندر سال نیسان

۷

روان اندر هوای او بنازد

که آب و باد او با این بسازد

۸

تو گفتی رود مروش کوثر آمد

همان بومش بهشتی دیگر آمد

۹

چو نیک اختر شهنشاه سرافراز

ز کوهستان به شهر مرو شد باز

۱۰

به بام گوشک شد با سیمتن ویس

نشسته چون سلیمان بود و بلقیس

۱۱

نگه کرد آن شکفته دشت و دردید

جهان چون روی ویس سیمبر دید

۱۲

به ناز و خنده آن بت روی را گفت

جهان بنگر که چون روی تو بشکفت

۱۳

نگه کن دشت مرو و مرغزارش

همیدون بوستان و رودبارش

۱۴

رَز اندر رَز شکفته باغ در باغ

ز خوبی و خوشی وی را که وراغ

۱۵

نگویی تا کدامین خوشتر ای ماه

به چشم نرگسینت مرو یا ماه

۱۶

به چشم من زمین مرو خوشتر

که گویی آسمانستی پر اختر

۱۷

زمین مرو پنداری بهشتست

خدایش ز افرین خود سرشته‌ست

۱۸

چنان کز ماه خوشتر مرو شهجان

ز ویرو نیز من بیشم به هر سان

۱۹

مرا چون ماه بسیارست کشور

چو ویرو نیز بسیارست چاکر

۲۰

نگر تا ویس چون آزرم برداشت

کجا در مهر چون شیران جگر داشت

۲۱

مرو را گفت شاها مرو آباد

اگر نیکست ور بد مر ترا باد

۲۲

من اینجا دل نهادستم به ناکام

که هستم گوروار افتاده در دام

۲۳

اگر دیدار رامین را نبودی

تو نام ویس از آن گیهان شنودی

۲۴

چو بینم روی رامین گاه و بی گاه

مرا چه مرو باشد جای و چه ماه

۲۵

گلستانم بود بی او بیابان

بیابانم بود با او گلستان

۲۶

مرا گر دل نه با او آرمیدی

تو تا اکنون مرا زنده ندیدی

۲۷

ترا از بهر رامین می پرستم

که دل در مهر آن بی مهر بستم

۲۸

منم چون باغبان اندر پی گل

پرستم خار گل را بر پی گل

۲۹

شهنشه چون شنید این سخت پاسخ

پدید آمدش رنگ خشم بر رخ

۳۰

به سرخی چشم او چون ارغوان شد

به زردی روی او چون زعفران شد

۳۱

دلش در تن چو آتش گشت سوزان

تنش از کینه شد چون بید لرزان

۳۲

چو از کین خواستی او را بکشتی

خرد با مهر بر کین چیره گشتی

۳۳

چو تندی هوش را اندام دادی

خرد تندیش را آرام دادی

۳۴

چو گشتی آتش تیزیش سرکش

زدی دست قضا آبی بر آتش

۳۵

چو نیکو بود روی خواست یزدان

به زشتی شاه ازو چون بستدی جان

۳۶

خبر دارد ز یزدان تیر و خنجر

نبرد هر کرا او هست یاور

۳۷

نگردد هیچ بد خواهی بر او چیر

جهد از پای پیل و از دم شیر

۳۸

چنان چون ویس بت پیکر همی جست

قصا دست بلا بر وی همی بست

۳۹

چو گنجی بود در بندی نهاده

به هر کس بسته بر رامین گشاده

۴۰

چو شاهنشه زمانی بود دژمان

به خشم اندر خرد را برد فرمان

۴۱

نکردش هیچ پادافراه کردار

زبان بگشاد بر وارونه گفتار

۴۲

بدو گفت ای ز سگ بوده نژادت

به بابل دیو بوده اوستادت

۴۳

بریده باد بند از جان شهرو

که باد آشفته خان و مان ویرو

۴۴

که جز بد کیش از آن مادر نزاید

بجز جادو از آن گوهر نیاید

۴۵

نباشد مار را بچه بجز مار

نیارد شاخ بد جز تخم بد بار

۴۶

بچه بوده‌ست شهرو را سی و اند

نزاده‌ست او ز یک شوهر دو فرزند

۴۷

چو آذرباد و فرخزاد و ویرو

چو بهرام یل و ساسان و گیلو

۴۸

چو ایزدیار و گردان شاه و رویین

چو آب ناز و همچون ویس و شیرین

۴۹

یکایک را ز ناشایست زاده

بلایه دایگانی شیر داده

۵۰

ازیشان خود تو از جمشید زادی

تو نیز آن گوهرت بر باد دادی

۵۱

کنون سه راه در پیشت نهاده‌ست

به هر جایی که خواهی ره گشاده‌ست

۵۲

یکی گرگان دگر راه دماوند

سه دیگر راه همدان و نهاوند

۵۳

برون رو تو به هر راهی که خواهی

رفیقت سختی و رهبر تباهی

۵۴

همیشه بادت از پس چاهت از پیش

همه راهت ز نان و آب درویش

۵۵

کُهش پر برف باد و دشت پُر مار

نبات او کبست و آب او قار

۵۶

به روزت شیر همراه و به شب غول

نه آبت را گذر نه رود را پول

تصاویر و صوت

ویس و رامین به تصحیح ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا - فخرالدین اسعد گرگانی - تصویر ۲۱۰
ویس و رامین به تصحیح مجتبی مینوی - ج ۱ (متن) - فخرالدین اسعد گرگانی - تصویر ۱۸۰
ویس و رامین (با دو گفتار از صادق هدایت و مینورسکی) به تصحیح محمد روشن - فخرالدین اسعد گرگانی - تصویر ۱۴۰

نظرات

user_image
م. احدی
۱۳۹۱/۰۱/۱۲ - ۱۶:۰۰:۰۹
غلط تایپی دارد. لطفا به این صورت اصلاح شود:خوشا جایا بر و بوم خراسان/ در او باش و جهان را می‌خور آسانزبانِ پهلوی هر کاو شناسد/ خُراسان آن بُوَد کز وی خور آسدخور آسد پهلوی باشد، خور آید/ عراق و پارس را خور زو برآیدخوراسان را بُوَد معنی خورآیان/ کجا از وی خور آید سوی ایران منبع: ویس و رامین تصحیح محمد روشنچاپ صدای معاصر
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۵ - ۱۴:۱۳:۲۱
بیت 18 شهجانی کردن به لری یعنی سخاوت و کریمی
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۵ - ۱۴:۱۶:۰۴
اندام دادن یعنی سازمان دادن
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۰۵ - ۱۴:۲۰:۲۹
بلایه یعنی ناکس و خوارمایه ، هلوک ، لاده همه ، هم معنی هستند اما بلایه به لری امروز ولویی گفته می شود و کاربرد دارد
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۰۴/۱۰ - ۰۷:۴۱:۵۱
آذرپاد  
user_image
احمد خرم‌آبادی‌زاد
۱۴۰۲/۰۹/۰۲ - ۱۰:۲۵:۵۵
چهار بیت نخست این بخش به روشنی می‌گوید که واژه "خوراسان" ریشه پهلوی دارد؛ "خور" به معنی "خورشید"، "آسَد" به معنی "آید" و "آسان" به معنی "آیان". نوشتن واژه "خراسان" به شکل "خوراسان"، در مصرع دوم از بیت شماره 2، برای خواننده تلنگری است در درک ریشه این واژه. گفتنی است که ابوعلی عثمانی نیز واژه "آسد" را به معنی "آید" به کار برده است.
user_image
احمد خرم‌آبادی‌زاد
۱۴۰۲/۰۹/۰۲ - ۱۵:۱۷:۲۷
در مصرع دوم بیت 56 واژه "پول" همان واژه امروزی "پُل" می‌باشد، که در پهلوی "پوهل" (puhl) گفته می‌شده است (واژه‌نامۀ پهلوی به انگلیسی مکنزی، سال 1986 میلادی).
user_image
جهن یزداد
۱۴۰۲/۱۱/۲۹ - ۱۱:۵۱:۱۲
  نباشد مار را بچه بجز مارنیارد شاخ بد جز تخم بد بار برون رو تو به هر راهی که خواهیهمالت سختی و رهبر تباهیهمیشه بادت از پس چاهت از پیشهمه راهت ز نان و آب درویشکُهش پر برف باد و دشت پُر مارگیاه او کبست و آب او قار