اسدی توسی

اسدی توسی

بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید

۱

یکی کار جُستم‌همی ارجمند

که نامم شود زو به گیتی بلند

۲

اگر نامهٔ رفتنم را نوید

دهند این دو پیکِ سیاه و سپید

۳

به رفتن بوَد خوش دلِ شادِ من

به نیکی کند هرکسی یادِ من

۴

مهی بُد سَرِ داد و بنیادِ دین

گرانمایه دستورِ شاهِ زمین

۵

محمّد مهِ جود و چرخِ هنر

سمعیل حصّی مر او را پدر

۶

ردی دانش‌آرایِ یزدان‌پرست

زمین‌حلم و دریا‌دل و راد‌دست

۷

ز چرخِ روان تا بِرَه تیره‌خاک

چه و چون گیتی بدانسته پاک

۸

خویِ نیک و خوبی و فرزانگی

رهِ رادی و رأیِ مردانگی

۹

نکوبختی و دانش و کِلک و تیغ

خدا ایچ ناداشته زو دریغ

۱۰

برادرش والا براهیمِ راد

گُزینِ جهان گردِ مهتر‌نژاد

۱۱

خنیده به کلک و ستوده به تیر

بدین گنج‌بخش و بدان شهرگیر

۱۲

دو پروردهٔ شاهِ بدخواه‌سوز

یکی داد و ورز و یکی دین‌فروز

۱۳

جهان را چو دو دیدهٔ روزگار

زمان را چو دو دستِ فرمان‌گزار

۱۴

ز هرکس فزون جاهشان نزدِ شاه

گذشته درفشِ مهیشان ز ماه

۱۵

به بگماز یک روز نزدیکِ خویش

مرا هر دو مهتر نشاندند پیش

۱۶

بسی یادِ نامِ نکو رانده شد

بسی دفترِ باستان خوانده شد

۱۷

ز هر گونه رأیی فکندند بن

پس آن گه گشادند بندِ سخُن

۱۸

که فردوسیِ طوسیِ پاک‌مغز

بداده است دادِ سخن‌های نغز

۱۹

به شهنامه گیتی بیاراسته است

بدان نامه نامِ نکو خواسته است

۲۰

تو هم‌شهری او را و هم‌پیشه ای

هم اندر سخن چابک‌اندیشه ای

۲۱

بدان همره از نامهٔ باستان

به شعر آر خرّم یکی داستان

۲۲

بسا نامداران که بردند رنج

نهانی نهادند هر جای گنج

۲۳

سرانجام رفتند و بگذاشتند

نه زیشان کسی بهره برداشتند

۲۴

تو زین داستان گنجی اندر جهان

بمانی که هرگز نگردد کمی

۲۵

همش هرکسی یابد از آدمی

هم از برگرفتن نگیرد کمی

۲۶

بُوی مانده فرزند ایدر بجای

که همواره نامِ تو ماند بپای

۲۷

ز دانش یکی خرم نهی

که از میوه هرگز نگردد تهی

۲۸

جهان جاودانه نماند به کس

بهین چیز ازو نیک نام است و بس

۲۹

کنون کانِ یاقوتِ دانش بکَن

ز دریایِ اندیشه دُر دَرفکن

۳۰

خرد آتشِ تیز و دل بوته ساز

سخن زرِّ کن پاک بر هم گداز

۳۱

پس این زرّ و این گوهران بار کن

در این گنج یکباره انبار کن

۳۲

ز کس یادِ این گنج بر دل میار

جز از شاه ارّانیِ شهریار

۳۳

مجوی اندرین کار جز کامِ اوی

منه مُهر بر وی به جز نامِ اوی

۳۴

که تا جایگه یافتی نخجوان

بدین شاه شد بختِ پیرت جوان

تصاویر و صوت

گرشاسب نامه (از روی نسخه های قدیم کتابخانه های ایران و اروپا) به اهتمام حبیب یغمایی - حکیم ابونصر علی بن احمد اسدی طوسی - تصویر ۳۷

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۱/۱۱ - ۰۵:۳۳:۴۰
دوزخ را به کلمه دیگری نیز دیده ام و ان دمندان است یعنی جایی که اتش میدمند و میگدازند خدایمان بر کنار داراد از دمندان . جهنم از گهنا امده یعنی دره و عبری است و گویند در کنار أورشلیم دره ای به نام گهنا بوده است
user_image
علی رستمی
۱۳۹۲/۰۹/۲۸ - ۰۴:۲۸:۵۸
:بیت 24 به این صورت صحیح است:تو زین داستان گنجی اندر جهانبمانی که هرگز نگردد [نهان]بیت 27 به این صورت صحیح است:ز دانش یکی [باغ] خرم نهیکه از میوه هرگز نگردد تهی
user_image
ج م
۱۳۹۵/۱۲/۳۰ - ۱۸:۰۲:۰۰
بیت 12 مصرع دوم دادورز بعوض داد و ورز
user_image
a.p
۱۳۹۸/۰۷/۳۰ - ۱۵:۴۰:۴۴
ﮐﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻃﻮﺳﯽ ﭘﺎﮎ ﻣﻐﺰﺑﺪﺍﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﺳﺨﻦ ﻫﺎﯼ ﻧﻐﺰﺑﻪ ﺷﻬﻨﺎﻣﻪ ﮔﯿﺘﯽ ﺑﯿﺎﺭﺍﺳﺘﺴﺖﺑﺪﺍﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮ ﺧﻮﺍﺳﺘﺴﺖبا خواندن این ابیات بر ما روشن می شود که کتاب شاهنامه فردوسی از همان آغاز سُرایش آن ، در بین ادب دوستان و دانش وران توس محبوبیت و معروفیت داشته و به آنکه فردوسی پاکزاد چنین بیانی خاص و منحصر به فرد در سرودن چنین اشعاری وبه خصوص در توصیف صحنه های رزمی و بزمی داشته همگان(دانش وران توس) معترف بوده اند