
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
مستیم تا ابد شده از بیخودی ز دست
زان باده که داد بما ساقی الست
۲
من مست عشقم از بر ما خیز زاهدا
بد نام می شوی که بما میکنی نشست
۳
هرگز خمار فرقت جانان ندید جان
از باده وصال چو بودم همیشه مست
۴
من فاش گویمت دو جهان غیر یار نیست
سر چنین بلند نخواهیم گفت پست
۵
از مظهر جهان چو توئی ظاهر از چه شد
این اختلاف مؤمن و ترسا و بت پرست
۶
بی بهره از جمال رخت نیست ذره
مرآت حسن روی تو بودست هرچه هست
۷
تا مهر نوربخش بتابید بر دلم
از جمله قید جان اسیری ما برست
نظرات