
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست
در پرده نهانست و پس پرده عیانست
۲
از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم
گر کعبه و گر مسجد و گر دیر مغانست
۳
این طرفه غریبست که خورشید جمالت
در صورت ذرات عیانست و نهانست
۴
با آنکه توئی بود و جهان هست نمودی
باکس نتوان گفت چنین است و چنانست
۵
گر زانکه بخوبان نظری میکنم اما
از روی همه دیده برویت نگرانست
۶
در مسجد ومیخانه ز شوق تو چه گویم
رندان همه در شورش و زاهد بفغانست
۷
از باده عشق است چنان مست اسیری
کز بیخبری عاشق و معشوق ندانست
نظرات