
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۰۹
۱
خورشید رخت از همه ذرات عیانست
باآنکه عیانست پس پرده نهانست
۲
رویت زچه رو روی بهر روی نهان کرد
گوئی که مگر مصلحت کار در آنست
۳
هر لحظه بما روی بنوعی بنماید
این جلوه همه از پی صاحب نظرانست
۴
از آینه روی بتان حسن تو دیدیم
حیرانی ما در رخ خوبان همه زانست
۵
بر لوح دلم نقش خیال تو مصور
بر صفحه جان از خط و خال تو نشانست
۶
غرق است بدریای تحیر دل عاشق
دلبر بکنار و غم عشقش بمیانست
۷
معشوق نهانست و اسیری ز پی عشق
مست است ازآن رو همه با زار و فغانست
نظرات