
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۲۶
۱
روی چو مهت کاینه جان و جهانست
حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست
۲
عالم شده از نور رخت ظاهر و پیدا
در پرده هر ذره جمال تو نهانست
۳
در ظاهر و باطن بیقین از همه رویی
عارف همه او بیند و جاهل بگمانست
۴
در مذهب من نام و نشان جمله ترا بود
غیری که نباشد ز کجا نام و نشانست
۵
خورشید حقیقی است که از کون و مکان تافت
عالم همه روشن شده از پرتو آنست
۶
از عاشق دیوانه خبر جوی ز معشوق
کین زاهد افسرده هم از بیخبرانست
۷
حسن رخ تو دید اسیری ز دو عالم
ای جان ز جهان او بجمالت نگرانست
نظرات