
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۲۸
۱
میخانه از لعل لب تو پرشرو شور است
مسجد ز تجلی رخت غرقه نورست
۲
عکس رخ تو زآینه کون هویداست
لیکن چه کند عامی بیچاره که کورست
۳
در پرده ذرات جهان گرچه نهانی
آن نیز بروی تو که از فرط ظهورست
۴
حسن رخ تو ظاهر و پیداست ز عالم
تابان همه ذرات ز مهر تو چو هورست
۵
در ملک دل عاشق غمدیده چه گویم
کز روح خیال تو چه شادی چه سرورست
۶
هرکس که بجز کوی تو و روی تو جوید
گر جنت و حورست که از عین قصورست
۷
در مانده اسیری بغم عشق چنانست
کز بود حود و دنیی و عقبیش نفورست
نظرات