
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۳۸
۱
ای ز خورشید جمالت گشته روشن کاینات
وی ز مهر ماه رویت چرخ و انجم بی ثبات
۲
سبعه سیاره سرگردان ز شوق روی تو
برامید بوی وصلت آرمیده ثابتات
۳
ابر فیضت گر نمی بارید برملک عدم
کی دمیدی سبزه و گل در زمین ممکنات
۴
آفتاب ذات تابان شد ز ذرات جهان
این کسی داند که بیند ذات را عین صفات
۵
هرکه روی تو ز مرآت جهان بیند عیان
گشت یکسان در شهودش کعبه و لات و منات
۶
چون مسیحای لب تو دم دمد در مرده ها
در نفس هریک برون آرد سر از جیب حیات
۷
چون اسیری پرتو خورشید روی نوربخش
هر که بیند یابد از قید من و مائی نجات
نظرات