
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
پیش عارف که ز آفات طریق اگاهست
دیدن علم و عمل هر دو حجاب راهست
۲
مهر رخسار تو بیند ز همه ذره عیان
هرکه او را بجهان جان ودل آگاهست
۳
هرگدایی که بدرگاه تو یابد راهی
خاک پایش بیقین تاج سریر شاهست
۴
دعوی حسن ترا ای صنم مه سیما
شاهد عذل یکی مهر و دگر یک ماهست
۵
گرچه داری تو بهر گوشه گرفتار دگر
مست و دیوانه بعشقت عجب ار چون ما، هست
۶
سالک راه بمنزل برسد آخر کار
همت پیر طریقت اگرش همراهست
۷
دولت وصل تو چون جان اسیری دریافت
دل که فارغ ز غم منصب و مال و جاهست
نظرات