
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۵۱
۱
جمله عالم رو بما دارند و مارا روبدوست
وربمعنی روشناسی جمله رو خودروی اوست
۲
نیست جانت را مشامی ورنه آفاق جهان
از نسیم طره عنبر فشانش مشکبوست
۳
پرده رویش بعالم نیست جز وهم و خیال
چون نماند این خیالت هر چه بینی جمله اوست
۴
شاهد حسنش ندارد در حقیقت خود حجاب
روی او پنهان چو بینی در نقاب ما و توست
۵
آن یکی از کعبه دیدش دیگر از دیر و کنشت
هر کسی رارخ بجائی می نماید حسن دوست
۶
مست این می هر کسی از جام دیگر گشته اند
جام زاهد حور و جام عاشقان روی نکوست
۷
سربسر آفاق عالم گشت غرق این شراب
با اسیری گو چه جای قصه جام و سبوست
نظرات