
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۵۶
۱
دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست
بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست
۲
سری که پیر میکده میگفت با عقل
در خانقاه و مدرسه رمزی ازآن کجاست
۳
اسرار عشق حل چو نگردد ز درس علم
کو راه دیر و صحبت پیر مغان کجاست
۴
در وصل او چو کس نرسد از ره نشان
کو سالک طریق ره بی نشان کجاست
۵
از شید و زرق و زهد ریائی شدم ملول
ای پیر می فروش می ارغوان کجاست
۶
گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست
آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست
۷
ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار
داری خبر بگوی که صاحب عیان کجاست
تصاویر و صوت

نظرات