اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

درد بی درمان بعالم دردماست

کانچنان سرو روان از ما جداست

۲

محنت ایام و غم های جهان

ز اشتیاق او نصیب جان ماست

۳

کی علاج درد ما داند طبیب

درد و سوز عشق دردم را دواست

۴

در هوایش رفت عمر و همچنان

جان و دل در آرزوی آن لقاست

۵

من فدای آنکه از هستی خویش

نیست گشت و در بقای بی فناست

۶

حیرت اندر حیرت آمد حال ما

هر دمش با ما چو نوعی عشوه هاست

۷

واقف حال اسیری آن کسی است

کو بدرد عشق دایم مبتلاست

تصاویر و صوت

نظرات