
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۷۰
۱
گر نداند درد عشق دوست را عاشق فلاح
کی امید وصل او گردد مقارن با نجاح
۲
رند و مستم بی جمال یار مخمور غمم
بی می دیدار عاشق را نباشد ارتیاح
۳
از خمار کبر و نخوت هست زاهد در عذاب
جز شراب عشق نبود در خور اهل صلاح
۴
ساقی مااز کرم میخانه را در باز کرد
جام می برکف گرفت و گفت رندان را صلاح
۵
از سقیم ربهم جام پیاپی میخورم
نیستم زین عیش خالی در صباح و در رواح
۶
جام وحدت با حریف ساده می نوشم مدام
باده توحید خوردن شد به دور ما مباح
۷
ختم شد بر تو اسیری شرح حسن نوربخش
تا به وصف روی او کردی سخن را افتتاح
نظرات