
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۷۱
۱
با درد عشق جانان درمان چه کار دارد
با بی سران سودا سامان چه کار دارد
۲
گر آشنای عشقی بیگانه از خرد شو
در بزم اهل دانش نادان چه کار دارد
۳
تا از خودی نگردی فانی خدا نه بینی
در مجلس گدایان سلطان چه کار دارد
۴
زاهد که هست خودبین هرگز نشدخدابین
باکفر بت پرستان ایمان چه کار دارد
۵
از حکم اوست ای دل هر نیک و بد که بینی
با حکم کردگاری دوران چه کار دارد
۶
هرگز وفا نکردند خوبان بعهد و پیمان
در پیش بیوفایان پیمان چه کار دارد
۷
آزاده شد اسیری از قید درد دوری
با محرمان وصلش هجران چه کار دارد
نظرات