اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۸۱

۱

عاشق بکوی عشق چو خود را فدی کند

معشوقش از خودی خود او را خودی کند

۲

هر لحظه هست و نیست شود نفس کاینات

فیض خدا چو هرنفس آمد شدی کند

۳

روشن شود ز پرتو رخسار او جهان

حسن رخش چو جلوه گری ابتدی کند

۴

غافل مشو ز یار و تعالوا شنو خطاب

هر سوت چو(ن) منادی غیب این ندی کند

۵

نیکی ندید در دو جهان از خدا و خلق

هرکو به ره روان ره حق بدی کند

۶

یابی سعادت ابدی از وصال دوست

گر زانکه دولت ازلی آمدی کند

۷

شد مقتدا بمملکت عشق اسیریا

هرکو بعاشقان خدااقتدی کند

تصاویر و صوت

نظرات