اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۸۲

۱

زهی جمال و ملاحت که یار ما دارد

هزار عشوه و ناز و کرشمه ها دارد

۲

بنور طلعت خوبش چه دل که حیرانست

بدام زلف چه جانها که مبتلا دارد

۳

جمال بیحد و مهر و وفای بی غایت

کمال صورت و معنی جدا جدا دارد

۴

مراد عاشق مهجور وصل معشوق است

چه وایه که دل و جان بی نوا دارد

۵

بغیر یار نداریم ما ز یار طلب

اگر جفا کند آن یار و گر وفا دارد

۶

بغمزه جان و دل و دین ما بغارت برد

ندانمش که دگر دیده بر چه ها دارد

۷

ز باده لب لعل حیات بخش حبیب

چه شور و مستی و غوغا که جان ما دارد

۸

بیا و جان و جهان در قمار عشق بباز

که درد عاشق بیدل همین دوا دارد

۹

نظر بهر چه کنم حسن تست منظورم

ببین که جان اسیری نظر کجا دارد

تصاویر و صوت

نظرات