اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۸۴

۱

چون سوز عشقت پایان ندارد

زان درد عاشق درمان ندارد

۲

هرکو نگردد در عشق کافر

در دین عاشق ایمان ندارد

۳

گر خون عاشق بی جرم ریزد

در دین عشقش تاوان ندارد

۴

آنرا که در سر سودای عشق است

گر سود دارد سامان ندارد

۵

آنکو بعشقت جان در نبازد

عاشق نباشد او جان ندارد

۶

گر دل نسازد جان را فدایش

جان گرچه دارد جانان ندارد

۷

دلبر اسیری بسیار دیدم

گر حسن دارد احسان ندارد

تصاویر و صوت

نظرات