اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۸۵

۱

چو حسن روی او جلوه گری کرد

ز فکر دین و دل ما را بری کرد

۲

دل و جان را بغارت داد عاشق

چو با سودای عشقش همسری کرد

۳

بدین ماست مؤمن آنکه عمری

بکفر زلف او جان پروری کرد

۴

بعالم یکدل هشیار نگذاشت

چو چشم مست او عشوه گری کرد

۵

اسیر دام او شد جانم آخر

چو فکر زلفش اول سرسری کرد

۶

چه داند حال زار بیدلان چیست

بت شوخی که حو با دلبری کرد

۷

دل و جان و جهان شد فتنه او

ز بس ناز و کرشمه کان پری کرد

۸

سرافرازی کند بر جمله شاهان

درین ره هر که ترک سروری کرد

۹

اسیری شهره شهرست و بدنام

که او دردین عشقش کافری کرد

تصاویر و صوت

نظرات