اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۸۷

۱

چون از ازل نصیبه ما عشق یار بود

در عاشقی مگو که مرا اختیار بود

۲

هر دم جمال تازه نماید بعاشقان

زان رو که جلوه های رخش بیشمار بود

۳

مست مدام جام وصال حبیب را

باکار و بار دنیی و عقبی چه کار بود

۴

تا بسته ام بعشق تو زنار بیخودی

مارانه کفر و دین ونه ناموس و عاربود

۵

روزی که از شراب و ز ساغر نبود نام

جانم ز جام وصل تو مست و خمار بود

۶

جایی که جمله خلق جهان غرق حیرتند

ما را بیار عشرت و بوس و کنار بود

۷

کس را ز حالت تو اسیری خبر کجاست

ورنه بخاک پای تو سرها نثار بود

تصاویر و صوت

نظرات