اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۱۹۰

۱

تا نقاب از مهر رویش دور شد

جمله ذرات غرق نور شد

۲

حسن او در پرده ذرات کون

هم هویدا گشت و هم مستور شد

۳

کعبه و مسجد ز رویش نور یافت

وز لب او میکده معمور شد

۴

بود چشمش فتنه عالم ولی

غمزه او زاد فی الطنبور شد

۵

قابل دیدار جانان کی شود

هرکه او جویای خلد و حور شد

۶

از شراب لعل ساقی جان و دل

گه چو چشمش مست وگه مخمور شد

۷

از غم دنیا و دین دل باز رست

تا بدیدار تو جان مسرور شد

۸

از جفای ترک چشم فتنه جو

جمله عالم پر زشرو شور شد

۹

دید عالم را اسیری پر زخود

از لباس بود خود چون عور شد

تصاویر و صوت

نظرات