
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۱۹۸
۱
حُسن رخسار تو چون میل نقابی میکند
جان چو زلف بیقرارت اضطرابی میکند
۲
عاشق دیوانه چون خواهد که بیند روی یار
زلف او آشفته گشت و پیچ و تابی میکند
۳
گرنه شوریدهای دل این پریشانیت چیست
گیسویش در گردن جان کو طنابی میکند
۴
زاهدا معذور فرما گر لبش خواهم مدام
مست و مخموریم دل میل شرابی میکند
۵
دردسر تخفیف کن جانا که ترک چشم مست
در خمار مستی است و میل خوابی میکند
۶
در پی خون مسلمانان دو چشم کافرش
تیغ غمزه برکشیده خوش شتابی میکند
۷
میندانم کز چه با ما آن جفاخو بیوفا
بیخطا هر دم خطابی و عتابی میکند
۸
تا جمال او عیان بینند مشتاقان اگر
پرده بردارد ز رخ فکر صوابی میکند
۹
دایما جان اسیری کوری چشم رقیب
حُسن رخسارش تماشا بیحجابی میکند
نظرات