
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۰۷
۱
معشوق جلوه کرد و دل از عاشقان ربود
اندر میانه واسطه دلال عشق بود
۲
ذرات کون بیخبرند از شراب عشق
ساقی بمهر تا در میخانه را گشود
۳
مستی زاهدان همه از نخوت و ریا
مستی عاشقان خدا از می شهود
۴
حل رموز عشق نیامد ز عقل خام
کوشش بسی نمود ولی خویش آزمود
۵
سودای عشق جان و جهانم بباد داد
هیهات عشق و عاشق و فکر زیان و سود
۶
کشتند در زمین دلم تخم عشق دوست
دهقان هر آنچه کشت بآخر همان درود
۷
زاهد بسعی گرچه قدم در طریق زد
کوشش چه سود چون که زیارش کشش نبود
۸
زاهد نکرد فهم نکات دقیق عشق
از عاشقان اگر چه ازین ها بسی شنود
۹
شادی وصل یار بجان عاقبت رسید
زنگ غم فراق ز مرآت دل ز دود
۱۰
مفتی به نقل غره و هر دم مرا بدل
از پیش یار وارد غیبی کند ورود
۱۱
تقلید را بمان و بتحقیق کن نظر
سر حقیقتی که اسیریت وانمود
نظرات