
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۱۱
۱
چو نار هجر او جان میگدازد
زلال وصل کو تا دل نوازد
۲
بخط عنبرین و خال مشکین
لباس دلبری را می طرازد
۳
قبای دلبری و خوبی امروز
بقد همچو سروش می برازد
۴
رباید گوی محبوبی ز خوبان
چو رخش حسن در میان بتازد
۵
به گنج وصل او کی راه یابد
طلسم هستی هر کو در نبازد
۶
کسی کو جان خود را باخت در عشق
میان عاشقان او سر فرازد
۷
اسیری را بغیر از درد عشقش
بجان او دگر درمان نسازد
تصاویر و صوت

نظرات