اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۱۶

۱

دوش یارم پرده از رخسار خود بگشاده بود

گویی از حسنش قیامت در جهان افتاده بود

۲

در ملاحت مثل او هرگز ندیدم در جهان

آن پری رو گوئیا در حسن حوری زاده بود

۳

وه چه عیشی داشتم کز چشم مست و روی او

شاهد و شمع و شراب و مطرب آماده بود

۴

مجلس همچون بهشت و یارحوری در کنار

در میان این مطرب از جام لعلش باده بود

۵

چون حمایل ساعد سیمین او در گردنم

بر رخ زردم رخ خورشید وش بنهاده بود

۶

دست ما بگرفته یار و در برخود میکشید

دولت عالم چگویم دوش دستم داده بود

۷

در جمال نوربخش او اسیری والهی

بیخود از خود گشته وز قید جهان آزاده بود

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۱۶۲

نظرات