اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۱۸

۱

در هوای عشق بازم دل پرواز کرد

بار دیگر عاشقی جانم ز سر آغاز کرد

۲

بر در او بس که بنشستم درآخر آن صنم

رحم کرد و آن در بسته برویم باز کرد

۳

چون درون رفتم بخلوتخانه بزم شهود

وه چه دلداری که با من دلبر طناز کرد

۴

چون ز نقش غیرخالی دید او لوح دلم

در سرای انس با خود جان ما دمساز کرد

۵

هرکه از خلقان چو عنقا در جهان عزلت گزید

مرغ جانش در هوای لامکان پرواز کرد

۶

هرکه بیند از همه عالم جمال روی او

در نهان و آشکارا با خودش همراز کرد

۷

در جمال نوربخشش چون اسیری شد فنا

از بقای بی زوالش بانوا و ساز کرد

تصاویر و صوت

نظرات