
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۲۲
۱
ای قامت رعنای تو رشک سهی سروبلند
وی شیوه و ناز تو در پیش نظر بازان پسند
۲
بگشای چین زلف را، آزاده کن ما را ز ما
تاکی دل و جان مرا چون بندیان داری ببند
۳
عالم بدام فتنه شد پا بسته قید بلا
بهر شکار صید چون انداخت گیسویت کمند
۴
از شربت لعل لبت درد دلم را کن دوا
در تاب تب جانهای ما در نار هجران تا بچند
۵
عشاق را سود و زیان سودای زلف سرکشت
مهر رخ چون ماه تو سرمایه هرمستمند
۶
ای ناصح مشفق دگر پند من عاشق مده
زیرا زیان عشق را پندت نباشد سودمند
۷
کوری چشم حاسدان سر جمال نوربخش
هر دم اسیری بیشتر میگو به آواز بلند
تصاویر و صوت

نظرات