اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۵۷

۱

هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر

درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر

۲

در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت

کی توانش گفت عاشق، صورت بی جان شمر

۳

وه چه عیش است این که دلرا هست در ملک غمت

کز غم عشق تو دارد هر زمان ذوقی دگر

۴

زاهد خود بین ندارد ای دل از دلبر خبر

رو خبر از عاشقی جو کز خودی شد بیخبر

۵

دیده بینا نداری ورنه رویش ظاهرست

چشم معنی برگشا خوش در جمالش می نگر

۶

در وفای عشق در هر دم دل و جان و جهان

پیش معشوقست عاشق را کمینه ماحضر

۷

در ازل چون از می عشقت اسیری مست شد

تا ابد هرگز نیابد او ز هشیاری اثر

تصاویر و صوت

نظرات