اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۵۹

۱

ای جمالت رو نموده هر زمان جائی دگر

چون مسافر حسن تو هر دم بمأوائی دگر

۲

من چنان حیران حسن روی یارم کز جهان

جز نظر بروی ندارم هیچ پروائی دگر

۳

جز تماشای رخ معشوق و ناز و شیوه اش

نیست عاشق را بعالم خود تماشائی دگر

۴

عاشقان را ذکر معشوقست مونس دایما

غیر فکرش بیدلان را از کجا رائی دگر

۵

سود ما سودای زلف و مهر رویت بود و بس

هر زیانی زین که باشد به ز سودائی دگر

۶

با دل پر درد عاشق چشم شوخت دم بدم

از سر لطفی و نازی کرده ایمائی دگر

۷

کرده غارت بود عاشق را برندی و آنگهی

در برآورده ز لطف و گفته از مائی دگر

۸

برسر بازار عشقش از ملامت هر کسی

گفته با من عاشق بیدل تو رسوائی دگر

۹

جز تمنای لقای نوربخش هردو کون

در جهان نبود اسیری را تمنائی دگر

تصاویر و صوت

نظرات