
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۷۰
۱
ای باد صبا ز روی دلدار
از لطف نقاب زلف بردار
۲
بنمای بعاشقان بیدل
حسن رخ جانفزای آن یار
۳
گر یار ز رخ نقاب بگشود
شد محو فنا نقوش اغیار
۴
چون شاهد عشق جلوه گر شد
آمد من و تو عیان بیکبار
۵
معشوقه و عشق و عاشق آمد
در مرتبه ظهور و اظهار
۶
وحدت ز نسب کثیر بنمود
این کثرت وهمی است هشدار
۷
جز یار درین میانه کس نیست
اغیار نبود غیر پندار
۸
هر لحظه بشکل دیگر آمد
تا گشت عیان بنقش بسیار
۹
می دان بیقین که غیر او نیست
مطلوب و مطالب و طلبکار
۱۰
بنمود جمال خود بکلی
برصورت آدم آخر کار
۱۱
روی چو مهش نگر اسیری
برحسن دگر نموده هربار
نظرات