
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۷۵
۱
من عاشق و رندم و نظرباز
با شاهد و می حریف و دمساز
۲
در بزمگه وصال با دوست
بودم همه دم ندیدم وهمراز
۳
ساز ره وصل، جان سپاریست
این ره مرو ار نداری این ساز
۴
صد بحر بیک نفس کشیدیم
هستیم هنوز ما و من باز
۵
دادیم قرار و صبر از دست
مطرب چو بساز شد هم آواز
۶
مائیم و نیاز و عجز و زاری
دلبر همه کبر و عشوه و ناز
۷
تا محرم یار شد اسیری
فاش است بکاینات این راز
نظرات