
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۲۸
۱
عارف اسرار پنهانیم ما
حاکم اقلیم عرفانیم ما
۲
زاهد ار ما عقل و هشیاری مجو
کز شراب عشق مستانیم ما
۳
ما گدایانیم لیکن تاج بخش
هم بملک فقر سلطانیم ما
۴
بی می و شاهد چو نتوانیم بود
زان حریف بزم رندانیم ما
۵
هم بمسجد فی صلوة دایمون
هم بدیر از باده نوشانیم ما
۶
هم به بتخانه خدا را ساجدیم
هم بکعبه بت پرستانیم ما
۷
ما چه میدانیم تلوین و گمان
صاحب تمکین و ایقانیم ما
۸
هر دو عالم جان ما را لقمه ایست
تا بخوان عشق مهمانیم ما
۹
نیست گشتم از خود و هستم بحق
در حقیقت باقی و فانیم ما
۱۰
در فنا جان محو جانان شد ولی
در بقا بنگر که جانانیم ما
۱۱
گاه مطلوبیم و گاهی طالبیم
گاه درد و گاه درمانیم ما
۱۲
گرد خود پیوسته دوری میکنیم
مرکز و پرگار دورانیم ما
۱۳
گه ملک گه جنم و گاهی پری
گاه حیوان گاه انسانیم ما
۱۴
سر حال خود بگویم با تو فاش
بر سرایر پرده پوشانیم ما
۱۵
تا اسیری عاشق و دیوانه شد
در جهان عشق دستانیم ما
نظرات