اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۲۸۷

۱

دلدار برگرفت نقاب از جمال خویش

با عاشقان نمود رخ بی مثال خویش

۲

چون حسن خود بدید در آئینه شد چنین

آشفته کرشمه و غنج و دلال خویش

۳

ای آفتاب حسن چو ما ذره توایم

یارب مساز کم ز سرما ظلال خویش

۴

از نور مهر روی تو عالم منور است

اظهار کرده به دو عالم کمال خویش

۵

عشاق را به آتش هجران بسوختی

برسوخته بریز زلال وصال خویش

۶

بگشا نقاب زلف بروز آرشام را

دیوانه ساز خلق جهان از جمال خویش

۷

خود را به پیش یار اسیری نثار کن

در بزم وصل او چو نداری مجال خویش

تصاویر و صوت

نظرات