
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۰۲
۱
بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف
تا او فتاد پرتو رویت بنون و کاف
۲
آئینه جمال تو دیدیم هرچه بود
عارف کسی بود که بدین دارد اعتراف
۳
یارست هرچه هست درین دار غیر نیست
برحق چرا تو نسبت باطل کنی گزاف
۴
عشاق او بمذهب عشقند متفق
در دین عشق کفر بود گر کنی خلاف
۵
بر فقر و نیستی است تولای عاشقان
زاهد ز کبر و هستی خود این همه ملاف
۶
عنقای وحدتم همه جا قاف قرب ماست
مجموع کاینات مرا گشته کوه قاف
۷
آئینه دل تو چو صافست اسیریا
دارد همیشه میل ازین روبروی صاف
نظرات