
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۱۰
۱
بر جانان فشان جان را اگر هستی دلا عاشق
که هر کو عشق می ورزد چو جان بازد بود صادق
۲
اگر خود را نمی بازی اسیر قید هجرانی
چو از قید خودی رستی وصالش را شدی لایق
۳
اگر مشتاق خورشید جمال روی عذرائی
بسوز از آتش عشقش وجود خویش چون وامق
۴
دوای درد مهجوری جمال نوربخش آمد
بحمدالله که من باری طبیبی دیده ام حاذق
۵
جهانی گر بکوی عشق لاف عاشقی میزد
بسربازی شدی آخر اسیری برهمه فایق
نظرات