اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۳۱۶

۱

تا جامه هستی ز غم عشق نشد پاک

در جستن معشوق نه عاشق چالاک

۲

تا روح مجرد نشد از قید علایق

کی همچو مسیحا بتوان رفت برافلاک

۳

کی نور تجلی جمال تو توان دید

تا لوح دل از نقش دو عالم نشود پاک

۴

من مست می عشق توام هرچه که هستم

گر زاهد زراقم و گر عاشق بی باک

۵

دلدار در آید بنهد رخت اقامت

چون خانه دل پاک شود از خس و خاشاک

۶

زاهد بره عشق چو عاشق دل و جان، باز

کی راست شود کار ز تسبیح و ز مسواک

۷

شو پست و بجو منصب عالی چو اسیری

تو مرکز دور فلکی چونکه شدی خاک

تصاویر و صوت

نظرات