
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۲۰
۱
براه عشق چنان رفت عاشق بی باک
که سوخت ز آتش عشق و نکرد فکر هلاک
۲
دلم ز دولت وصل تو شادیی دارد
ز درد هجر اگر بود پیش ازین غمناک
۳
اگر چه شهره شهرم بعاشقی چه غمست
مرا چو جامه ناموس شد بعشق تو چاک
۴
نظر بروی تو داریم از همه روئی
اگر چه دیده زاهد نمی کند ادراک
۵
کمال عشق من رند عاشق صادق
نگر که با همه جور تولا احب سواک
۶
نقوش غیر چو از لوح دل فرو شستم
نوشت کاتب حکمت خطی که ثلث مناک
۷
بیا و سر ازل را ز لوح دل برخوان
که هست لوح بمعنی اسیریا دل پاک
نظرات