اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۳۳۱

۱

چون خیال وصل جانان هست سودای محال

جان شیدایم ز وصلش گشت قانع با خیال

۲

تا ز هستی هست باقی یکسر مو وصل نیست

نیست از هستی خودشو گر همی خواهی وصال

۳

در میان جان و جانان پرده جز پندار نیست

چونکه پندارت نماند هر دو دارند اتصال

۴

گر شود صافی ز زنگ غیر مرآت دلت

می توان دیدن عیان از دیده جان آن جمال

۵

حال اهل دل طلب مفتی، که تا عارف شوی

راز عرفان کی شود حاصل ز راه قیل و قال

۶

دامن صاحب کمالی گیر و میرو در رهش

گر همی خواهی که یابی حال ارباب کمال

۷

چون بکنه حسن او کس را اسیری ره نبود

در بیان وصف او زان رو زبانها گشت لال

تصاویر و صوت

دیوان اشعار و رسائل شمس الدین محمد اسیری لاهیجی به کوشش برات زنجانی - شمس الدین محمد اسیری لاهیجی - تصویر ۲۲۴

نظرات