
اسیری لاهیجی
شمارهٔ ۳۵۹
۱
باز از سودای زلفش بی سرو سامان شدم
در شعاع حسن او شیدائی و حیران شدم
۲
تا که خورشید جمال نوربخش او بتافت
ظلمت ما نور گشت و همچو مه تابان شدم
۳
چون بدیدم از همه ذرات مهر روی دوست
عارف اهل یقین و صاحب عرفان شدم
۴
گرچه بودم قطره چون در بحر کل گشتم فنا
در بقا بعدالفنا دریای بی پایان شدم
۵
دین و دنیا چون فدای عشق جانان ساختم
در طریق عاشقی سرحلقه رندان شدم
۶
در قمار عشق جانان جان و دل درباختم
محرم بزم وصالش بی دل و بی جان شدم
۷
عارفان گر شهره شهرند اسیری از عمل
من بمحض موهبت اعجوبه دوران شدم
تصاویر و صوت

نظرات