اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

شمارهٔ ۳۶۷

۱

حالیا در بزم وصل دوست جامی می‌زنم

با می و معشوق لاف نیکنامی می‌زنم

۲

تا به ملک وصل جانان راه یابد جان ما

بی‌سر و سامان به راه عشق گامی می‌زنم

۳

چون به کوی زهد کاری برنیامد زاهدا

حالیا در میکده رندانه جامی می‌زنم

۴

من که در اقلیم تقوی خواجه بودم کنون

پیش پیر میکده دم از غلامی می‌زنم

۵

تا نمایم ره به کوی وصل جانان خلق را

در طریق حق صلای خاص و عامی می‌زنم

۶

چون ز خود فانی مطلق گشتم و باقی به حق

در مقام فقر گلبانگ تمامی می‌زنم

۷

چون اسیری در طریق عشق بودم پخته

زآتش سوداش اکنون جوش خامی می‌زنم

تصاویر و صوت

نظرات